خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

شعر در هم آمیختن!


گرم بودم و در آغوش سردِ تو!


وجودهایمان در هم آمیخته!

چنگ هایم در موهای نرم تو که به زمین ریخته!


چشم هایم خیره در نگاهت!

شعر در هم آمیختن را برایت می سرودم...



مرگ آخرین سامورایی


من گریستم، بر مرگِ آخرین سامورایی!

بر شکوفه های سپیدی که باد بیرحمانه آنان را از درخت می کَند.

و چه شیرین بود وقتی که دانستم:

"با مرگ، شعر کامل شد"



آغوش مجازی...


حتی آغوش مجازیِ تو پُرِ حسِ خوب رستگاریست!


تلخی زمانی هم که چشم ها را باز کردم و تو نبودی؛

نتوانست از این حسِ خوبِ رستگاری بکاهد...


وسوسه ی نگاه!


یه دایره، یه مستطیل و یا یه مثلث!

یه شکل بسته ... یه فضای امن!

یه میز و دو صندلی!

تو، من  ... روبه روی هم!

نگاهِ تو، نگاهِ من!

و

سکوت کلام...

و حرف های نگاهایمان!

ای کاش می شد فهمید

 که آن دو نگاه در آن سکوت چه چیزهایی به هم خواهند گفت!

چه رازی در وصلت این دو نگاه در حجله ی سکوت است

 که تمامِ وجود من برای شنیدنِ آن در جوش و خروش است!

ای کاش!


پ ن:

قطره بارونِ دلم خلوت زندونِ دلم
لیلای بی دریای من گریه مجنونِ دلم
ابرکبودمن تویی بودونبودمن تویی
مهرسجودمن تویی وای به روزگارمن
هواتویی نفس تویی لحظه پیش و پس تویی
عاشق درقفس منم ای دل بی قرارِ من
گریه منم ابرتویی دردمنم صبرتویی
بارش بی وقفه منم ای دل بی قرارِ من
هدهدمن هدای من همدم باوفای من
خبرببربه عشق من به عشق من خدای من
عاشق دیدارمنم محوپدیدار تویی
خسته و بیمارمنم عشق تویی یارتویی
هواتویی نفس تویی لحظه پیش و پس تویی
عاشق درقفس منم ای دل بی قرارِ من
گریه منم ابرتویی دردمنم صبرتویی
بارش بی وقفه منم ای دل بی قرارِ من 


http://s2.picofile.com/file/7198274515/Maziar_fallahi_javdanegi.mp3.html


بشمار!


زنی که در جوانی تن می فروخت،

 رو به من کرد و گفت:"لعنت بر یزید"!

مانده بودم که چه را بشمارم!؟