خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

دل را بگو بگذار که برود...


ستاره هایی که چشمکهایشان شادی اَفشان بود،

پشت ابرهای مات و یخ زده پنهان شده اند،


بگذار برود...


ستاره های دنباله دار دم بریده شده اند،

حالا دیگر چیزی نیستند جز نقطه های نورانیِ متحرک و سرگردان،

بدون هیچ امتـــــدادی،

فقط چشمک می زنند،

چشمکشان هم پیدا و پنهان شدن هاییست که پشتِ ابرهای مات اتفاق می افتد،


بگذار برود...


نسیمی که همیشه می وزید و شب را خوش تر می کرد،

خفه شده!

سکون سختِ هوای شب،

 ماتی و منگی فضا را چند برابر کرده،


بگذار برود...


بگذار برود،

نه به امیدِ روزی که شاید برگردد،

به امید روزی که شاید دوباره زاییده شود،

از سمتی دیگر،


پس بگذار که برود...

دل را بگو! بگذار که برود...


نظرات 7 + ارسال نظر
پریسان شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ

ساده بگم، منظورتو نگرفتم از این پست

مرسی از لینک...

حس خیلی پیچیدست!
وقتی هم کلام میشه همون پیچیدگی رو با خودش داره!

کِ مثله....؟ شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://boughche.blogfa.com

منظوره شاعر ازین پست این بوده که
غمه دنیار و بی خیال ! کلاس ملاسو بی خیال
بیا وسط قرش بده ، لیسانس میسانسو بی خیال

اون ستاره نبود از اولشم ، نمیدونم چی بود ؟
عینه یه سراب بود که فقط از دور جاذبه داشت و میکشوند سمته خودش

حالا دیگه هر چقدر هم چشمک بزنه ، حتی اگه به چشماش پروژکتورم وصل کنه ها ، عمراته کلسیم و منزیزم و پتاسیم که حتی نیم نگاهیم بهش بندازم

گذاشتیم بره چون.....
ما هم به قسمت معتقدیم ، هم به همت !!!!

بابا!(وای ببخشید گفته بودی بهت نگم بابا!) تو فوق دکترای تفسیر شعری!
ای ول!!!
ولی جدی، خیلی خوب توضیح دادی منظور شاعرو، خوشم اومد!
همتت مستدام!

کِ مثله....؟ شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://boughche.blogfa.com

ما مُخله 30م

خوب از اول همینارو میگفتی دیگه چرا لقمه رو دوره سرت میچرخونی ؟

می دونی چیه!!!
حسابی هوس کرده بووودم تو بیایی و تفسیرم کنی!!!!
همینه که چپکی گفتم!
آآآآخخخخ چه حااالی داد!

کِ مثله....؟ یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ http://boughche.blogfa.com

تفسیر میکونوم آی تفسیر میکونوم!
با لحجه صمد آقا
دلم میخواد میام اینجا فقط آیکون بازی کنم
خعلی شکلکاش باحالن
مخصوصا این عاشقه لبای کش اومدش شودم رفت!

آآآی!!!تفسیر می خریم...
با لهجه ی صمد آقا گرون ترم می خریم!!!!
آآآی گفتی...این شکلکای بلاگفا کیفیت دارن ها(بخصوص او شکلک نیشخندش) اما کمیتو اصن ندارن! من همیشه کلی شکلک کم می یارم!
بلاگ اسکای عااالیه! نیگا کن تو رو خودا...دو تا شکلک چشمک داره فقط!!! از زیاده دستیشه!!!! بلاگفای خسیس!!!!
بیا پیش خودمون! بلاگ اسکای!

ابراهیم یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ق.ظ http://ebardestani.mihanblog.com/

من از این شعر خیلی خوشم اومد
با اینکه به قول خودتون پیچیده است

به امید روزی که شاید برگردد
به امید روزی که شاید دوباره زاییده شود
از سمتی دیگر

انگار اینجا به
تناسخ اشاره کردید
درسته؟

ممنون از لطفت ابراهیم عزیز... توی تناسخ روح ثابته و جسم تغییر می کنه.... ما هم اصولن عاشق روح آدما میشیم، روح زیباست که جسم رو زیبا می کنه...
"سمت دیگه" می تونه یه جسم دیگه باشه!

الهام یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ http://elham7709.blogsky.com/

لذت در لحظه ای جاویدانه که یک قدم عقب بری و بگذاری رفتنی ها بروند!
اون وقت تمام عمرت رو در رویای شاید برگشتنش منتظری و با امید به روزهای تکراری ادامه میدی...

... الهام عزیز "دردِ فراق" روح آدمی رو رشد میده... و این رو بدون که گاهی درد هم شیرینه!
... و فراق و دردِ او یه درد ابدیه... پس زیاد به این وصل های کوچیک که نقش یه مُسکن رو بازی می کنند دل نبند...روحتو بزرگ و بزرگ تر کن و از پروازش لذت ببر... حتی تو انتظار هم لذت هست...
سهراب میگه:"ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است"
پس نبود لذت خود عاملِ لذته!
بخند...شاد باش و لذت ببر...تخصص تو یعنی خلق کردن... خلق کردن هم عامل لذته! پس...

الهام یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com

توصیه های با ارزشی بود. ممنون دوست عزیز.

کوچک باش و عاشق

که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را

بگذار عشق خاصیت تو باشد,نه رابطه ی خاص تو با کسی

آفرین... ممنون از جمله ی زیبات!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد