خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

جولای من، آگوستِ تو!

دست تو
دست سرد تو
پر بهارترین جای دنیاست
من گم شده بودم
در میان ماهها و فصل ها
در میان عطر بهاری دستت
-جولای من
-سپتامبر تو

-گستره نرم دست تو

لبان آتشینم
بی وقفه می بوسید
بی وقفه لمس می کرد
بی وقفه می بویید
(زمان اندک است)

ماهها می گذشتند
شعله ها خاموش و روشن می شدند
اما
آتش عشق من هر لحظه شعله ورتر

ماهها می گذشتند
-جولای من
-سپتامپر تو
در آن لحظه ها اما
زندگی برای من ساکن بود
تا چشمانم را ببندم
و طعم عشق را
در خنکی لطیف و بهارگون دستت
نفس بکشم

اکنون دست تو
دست چپ تو
میعادگاه عاشقانه های من است


...................

امشب قطره اشکی که چکید
ای کاش بر زمین بهاری دستت می چکید

ای کاش فاصله ای نبود
نه اگوستی
نه کم ترین هوایی مابین پوست تنمان
تمام پوست تنم "لب" می شد و
وجودت غرق بوسه
که تو
که سرزمین تنت
بهاری ترین جای دنیاست
شایسته عمیق ترین بوسه هایی
تا دنیای اطرافت را
که من او را می کوشم که باشم
آرامش ببخشی


پرستنی ترینم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد