خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

دلتنگ تر


پیرمرد لبخند زد و من را دعا کرد

در دلم چیزی غلتید...

در دلم چیزی خندید...

شبیه حس شیرین داشتنت...

اما 

بی بوی یاس !

بی رنگ رز !

.......

دلتنگ تر شدم...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد