شکفته از آسمان
چتری و زیر آن...
سپیدی قشنگ...
بوی تند(!) رنگ، رنگ....
..............................
گم شده در زمان...
ماهتاب آسمان...
من هرگز درختی را ندیدم که تبر داشته باشد؛
درختها "بی منطق" عاشق می شوند.
باد که بیاید،
طوفان که بوزد؛
نمی روند، دور نمی شوند، می مانند.
درختها بی پولی هم را به رخ نمی کشند.
درختها اگر بروند،
بی تبر بریده می شوند.
من هرگز درختی را ندیدم که تبر داشته باشد.
امروز صبح باران بارید؛
بوی آسفالت، بوی خاک؛
بوی پاییز، زمستان، بهار
بوی کوچه های انتظار
شکفته از میان
دو ابروی چون کمان
سپیدی قشنگ
سرخی لب و نگاه منگ
برق آن نگاه
طعم آن صدا
مزه ی لبش
گرمی تنش
وصف بی منش!
سردی غمش!