امروز، صبحِ زود
هوا تاریک و روشن
ماه کمی از نیمه بیشتر
هوای سردِ بیرون
هوای گرمِ درون
رانندگی با سرعتِ کم
و نوازش صدای مانیِ عزیزم:
تو نور روشن روزای بعدی / همون روزایی که آیینه وارن
همون روزای خوشرنگ دل انگیز/ که تو آغوششون پروانه دارن
تو می تونی منو آشتی بدی با / شبای روشن ستاره بازی
تو می تونی کنار من بمونی / تو می تونی منو از نو بسازی
تو می تونی با یه لبخند شیرین / بدیهای منو آسون ببخشی
می تونی به کویر خشک قلبم / تو به آهستگی بارون ببخشی
http://www.wikiseda.ir/track.php?id=848
جایی که هستم جایت خیلی خالیست!
... در ارتفاع 1000 متری کوهی کوچک،
اسلحه ای بر دوش، در حالِ صعود...
پشت سرم، سایه ی سنگین کوهی بزرگ!
من در آن سقوط!
آی فرهاد...آی فرهاد...آی فرهاد...آی فرهاد...آی فرهاد.......
هوای سرد زمستانی را می بلعم و نفس گرمم را بیرون می دهم،
نفس های به شماره افتاده...ها...ها...ها...ها...ها...
در سکوت سردِ کوه تنها چیزی که می شنوم
صدای نفس های به شماره افتاده ام است،
ها...ها...ها...ها...
و در عمق افکارم،
در پس زمینه ی نفس های گرم و به شماره افتاده ام...
صدای نفس های سردت، نفس های به شماره افتاده ی سردت را
می شنوم،
ابتدا گم و گنگ،
اما آرام، آرام شمرده و واضح!
صدای نفس هایمان در هم می آمیزند،
و شعر در هم آمیختن دوباره سروده می شود!
جایی که هستم جایت خیلی خالیست!
ستاره هایی که چشمکهایشان شادی اَفشان بود،
پشت ابرهای مات و یخ زده پنهان شده اند،
بگذار برود...
ستاره های دنباله دار دم بریده شده اند،
حالا دیگر چیزی نیستند جز نقطه های نورانیِ متحرک و سرگردان،
بدون هیچ امتـــــدادی،
فقط چشمک می زنند،
چشمکشان هم پیدا و پنهان شدن هاییست که پشتِ ابرهای مات اتفاق می افتد،
بگذار برود...
نسیمی که همیشه می وزید و شب را خوش تر می کرد،
خفه شده!
سکون سختِ هوای شب،
ماتی و منگی فضا را چند برابر کرده،
بگذار برود...
بگذار برود،
نه به امیدِ روزی که شاید برگردد،
به امید روزی که شاید دوباره زاییده شود،
از سمتی دیگر،
پس بگذار که برود...
دل را بگو! بگذار که برود...
"رسیده" سهم تو نیست،
"کال" را نمی پسندی،
شوق میوه در تو جاری،
حسرت میوه را همیشه در خود داری!
پس چه باید کرد؟!
"رسیده" را باید دزدید؟
تلخیِ "کال" را تحمل کرد؟
شوق میوه را پژمرد؟
یا درختی باید کاشت؟!
یا درختی باید شد؟!
کال ها رسیده می شوند....
Veil your face ,o lonely moon
So as for reason to become a loon
Closed my eyes ,butterflies ,fantasy rise ,from paradise
Just one way is left for me to live : drown by wings of fantasy
Falling up ,growing down .fading aisles led to sigh
http://www.4shared.com/mp3/VbPrFaG3/The_Ways_-_Wings_Of_Fantasy.html