گفت: " من و انکار شراب... این چه حکایت باشد! "
سرودم: " تو که انکار کنی، چاره ی این کار کنی؟
پند من را بنیوش، باده ی این جام بنوش "
سبزی و درخت همواره می رویید... غروب سبز را پر رنگ کرده بود....
من خسته...
آرام چشم فرو بستم....آرام....
من و انکار شراب؟!
سلام با احترام به خواندن آخرین نامه ام دعوتید
آمدم، خواندم... فوق العاده بود....پایانی با شکوه!ممنون از نمایش عظمت انسان بودن! ممنون ....
من و انکار شراب؟!
سلام
با احترام به خواندن آخرین نامه ام دعوتید
آمدم، خواندم... فوق العاده بود....پایانی با شکوه!
ممنون از نمایش عظمت انسان بودن! ممنون ....