توی قرن دود وآهن، تو رسول گل و نوری
تو عطوفت مسلم، تو حقیقت غروری
واسه این شرقی تن داده به باد، تو گوارایی حس وطنی
تو شقاوت شب قرن یخی، تو شکوفایی تاریخ منی
در این همه هجوم نبودنت،
پَرپَرترینم!
.................
گنگ ترِ و گنگ ترِ بودنت،
زیر ضربه های نسیم زمان
هرلحظه
هر دم
...............
رها، منگ، گنگ
بی حاصل بودن!
...............
فقط
فقط موسیقی خلسه دار بی شعف
یا شادکوبانه ی بی هدف....
فقط
فقط منگی زمان زایمان شعر
یا ورد درون گوی پر ز سِحر
فقط...
غلظتِ سختی زمانه
یا آتشِ همواره در میانه
فقط...
فقط...
.........
پیرمرد لبخند زد و من را دعا کرد
در دلم چیزی غلتید...
در دلم چیزی خندید...
شبیه حس شیرین داشتنت...
اما
بی بوی یاس !
بی رنگ رز !
.......
دلتنگ تر شدم...