خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

ای دریغ!


رنگ عاشقانه هایم رو به خاکستریست...

طعم شفاف ِ آلبالوییشان هم هر روز تلخ و گس تر می شود...

آسمان ابری شده... نه پنبه ای! تیره  تاریک... ستاره ای پیدا نیست!

 شاید هم غباریست پر از خفگی!!! 

نا امیدم...نا امید ای عزیز!

حقیقتی که آن را سالها جستجو می کردم، هر لحظه دورتر و دورتر می شود....

تصویر دور دامان گرمی که آرامش را در آن می دیدم؛ سرد شده....سردتر از سرد!!

جنگل باشکوهی که سالها تمام پوست تنم جذب رطوبت برگهایش را فریاد می زد؛

 تبدیل شده به سرابی خشک ....

نا امیدم...نا امید ای عزیز!

گویی هرگز نبوده ای! 

گویی سالهاست در ذهن بیمارم تصویری دروغین از تو کشیده بودم.....

سالهایی پر ازانتظار بیهوده!

به سان درخت بی باری شده ام که سالهای زیبای نهالی ام به عشق میوه سرخ سیب گذشته

 و اکنون که درختی تنومندم تمام انتظارم ضربه های سرد تبر هیزم شکن است

.... و گرمی زرد شعله های آتشی که خود در آن خود را خواهم سوزاند....

ای دریغ...ای دریغ که می باید در آغوش آتشین تو و در گرمی عشق آلودی می سوختم که رنگ شعله هایش سرخ می بود...

..... به رنگ شرم گونه هایت... وقتی که اولین نوازش ها را بر تنت می سرودم...ای دریغ!



از من!


تصویر جنازه ی کودک ده ساله

صدای گنگ نشت، انفجار صبحگاهی، خرابی ، آوار

برانکارد آلمونیومی گروه نجات

بغض بالا آمده از گلو

تلاش برای پنهان کردن اشک...

ذهن حجم می گیرد!

...........................

ابرهای پنبه ای بر ورق آبی آسمان

خیابان خلوت صبحگاهی

تغییر سرعت بر بال موسیقی

هوایی شفاف با عمق بسیار

صدای قطره های آب

زمزمه های آرامش بخش

تصور یک شب مهتابی...

ذهن حجم می گیرد!

...........................

ذهن حجم می گیرد....

فضا وهم گین شده و...

تو باز هم آمده ای

تو هستی

از کی؟!

نمی دانم!

اما تو هم در این ذهن باد کرده هستی!

یک نظاره گر!

و من مرور می کنم...مرور همه ی وهم ها!

و لذت چشیدن وهم ها در بستر خیالیِ یک شب مهتابی...

و تو نظاره گر...!

تو فضای وهم آمیز را خوب می فهمی...

در سکوتی عجیب مرورهای ذهن مرا می فهمی!

خوب می فهمی!

......................

نگاه های خیره به دو سوی مختلف...

نگاه های خیره به عمق...

همه چیز به سرعت کنار می رود...

اما همچنان عمق نا پیداست...

فرو رفتن و بس!

شبیه پروازی بی جهت!

 پایین ، بالا، چپ ، راست...

پر از چرخش!

تصاویر تند و گذرا...

 سُر خوردن لحظه ها...

و لمس رویایی رویا!

تو کجایی؟!از کجا می آیی؟!

از من!

درونِ من!


 http://bare-x.persiangig.com/audio/Dariush%20-Tasvire%20Rouya%20(%20Mati%20).mp3


بعدا نوشت:


زمین دور تو می گرده

زمان دست تو افتاده

تماشا کن، سکوت تو

عجب عمقی به شب داده