ای تبلورِ تصوراتِ پوچِ من!
ای شیرینیِ حقیقتی که تلخ و دروغین بود!
ای خاطره ی چون دود،
رویاییِ من!
ای فراموشیِ مطلق،
رهایی،
شیداییِ من!
ای که آغوش تو انتهای زمین،
آغاز پرواز،
آسمان بود!
ای که در آغوشت ماند و مُرد همه ی شورها، عشق ها!
ای قله ی بلند فتح شده،
که تو را سخت فرو افتادم!
ای اولین!
ای آخرین!
.....
چرا؟
چرا گم نمی شوی در فراموشیِ من؟!