قفسی که بر ما بسته اند
شهر را پر کرده از عاشقان شاعر
در گوشه گوشه شهر
پشت فاصله های1500 کیلومتری
پشت نگاههای بی نگاه
پشت خاطرات لمسی عرق آور
پشت هواخورده های هیجانی
پشت آغوش های چسبناک
پشت درنگ ها
پشت آهنگ ها
پشت مادران نگران
پشت دختربچه های مریض
پشت زنان عاشق بی تناسب
پشت مقاله های ریجکت شده
پشت اشکها
پشت لبخندهای زورکی
پشت جنازه مدفون نشده آرزوها
هق هق غمگنانه ی دختران و پسرانی است
که بی هیچ امید
غرق در رویاهای برباد رفته
ثانیه میشمارند....
تلخ
(کمی هم زیبا)
.........
آری
در راهی که فقط نا امیدی همراه است
ثانیه میشمرند