خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

پایمردی پابرجاست....


می دانم که ترانه را پیچیده کردی
می دانم که صدا را لرزاندی
می دانم...می دانم...
شاهکارهایت را خوب می شناسم....
خوبِ خوب!
اما من به ظرافتِ تمام ، کوک همه ی سازهایت را می دانم...
کوک همه ی سازهایی را که حتی در آهنگِ تو نیستند...
آنها را بارها نواخته ام... بارها و بارها
در ذهنم!
و می دانم آخرِ واژه چیست...
شنبه ها را فراموش کن...
دردهای قبلی را فراموش کن
تو هرگز شکستی را نخواهی دید...
پایمردی پابرجاست....


نظرات 2 + ارسال نظر
f... شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://yekroozbadazoo.blogsky.com

sherato vaqean dus daram jedi migam kheyli aaliyan

ممنون...خیلی لطف داری!
اما اینا حِسَن...شعر نیستن!
شعر گفتن کارِ سختیه...

کِ مثله....؟ پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ http://boughche.blogfa.com

یادش بخیر
جوُن تر که بودم شوعور و ایناها تعطیل بود
بعد هر کی شعری چیزی میگفت و چشمه احساساتش یه قولی میزد ها ، من سریع میگفتم چقدرآشناس!!!!
قبلا اینو یه جا دیگه خونده بودم / شنیده بودم
بعد یَک قیافه ای هم میگرفتم به خودم که ، آره ... اسم شاعرش یادم نمیاد

یه شب زلزله اومد - اونجوری بودم ، اینجوری شدم

چه پیر شدی حالا!!!
نگفتی اینو کوجا شنیده بودی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد