سپید به آبی خورد؛
دو بار؛
محکم و پی در پی؛
او در هم شکست!
در رفتنِ تند زندگی؛
در لحظه ای کوتاه و تاریک؛
اندکی درنگ دست های سپید را رها کرد و
جانش به آبیِ سخت خورد؛
و سپید
به سختی در هم شکست!
او سیاه شد!
سلام جالب بود خسته نباشید به وبلاگ منم سر بزنید
دریا هر رنگی که باشی من را مهربانانه بپذیرسپید یا سیاه...چه فرق می کنددریایی که باشیمرا با امواج سیراب می کنی.
شب که شد!تاریکی که رسید...کنار ساحل دراز بکش...گوشهایت را روی شن هابگذار ...صدای قلب دریا را خواهی شنید....از دوردست های تاریک دریا!
سلام جالب بود خسته نباشید به وبلاگ منم سر بزنید
دریا هر رنگی که باشی من را مهربانانه بپذیر
سپید یا سیاه...
چه فرق می کند
دریایی که باشی
مرا با امواج سیراب می کنی.
شب که شد!تاریکی که رسید...
کنار ساحل دراز بکش...گوشهایت را روی شن هابگذار ...صدای قلب دریا را خواهی شنید....از دوردست های تاریک دریا!