خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

پادمه

می رویید.در جنگل، خاموشی رویا بود. شبنم ها برجا بود. درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر... آیا بود؟ خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود. می بویید.گل وابود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود. تنهایی، تنها بود. ناپیدا، پیدا بود. "او" آنجا، آنجا بود. سهراب سپهری
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد