اگه تو خواب و بیداری گرفتار یه کابوسم
اگه پروانه ام اما دارم تو پیله میپوسم
اگه بی تاب خورشیدم ولی محکوم فانوسم
نترس از داغی لبهام فقط دستاتو میبوسم
فقط دستاتو میبوسم همین یعنی همه دنیا
همین یعنی سفر کردن از اینجا تا خود رویا
همین یعنی که گهگاهی بشه نزدیک عطرت بود
همین یعنی که این برکه شده همسایه با دریا
بزار معبد دستات به دستم بوسه بارون شه
بزار دشواری احیا کنارت سهل و آسون شه
بزار از این وره مرزه نگات محو تماشات شم
می خوام تا عکس من بازم تو چشمای تو پنهون شن
اگه دلگیر و بغض آور شبیه زنگ ناقوصم
اگه حتی توی خونم یه زنجیری یه محبوسم
اگه از هرکسی جز تو مایوسه مایوسم
نترس از ما شدن با من فقط دستاتو می بوسم
یغما گلرویی
پ ن:
تولد مبارک!
من مردِ نقش اول، مغرور و بیتبسم
تو اون زنی که میره با مردِ نقش دوم
این اشکا مصنوعی نیست، تو دیگه داری میری
داری چشاتو از من، از نقشِ من میگیری
راهی نمونده باقی، فیلمنامه اینو میگه
من و یه جای خالی، تو و یه مردِ دیگه...