خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

مترو-نانوایی-امروز

1- مترو

من به لبت گزیدنی، شادتر از شاد شدم

این نه لب است، دریچه است، رسته و آزاد شدم

قبل گزیدن لبت، این همه لب طعم نداشت؟

یا که لبت مرا بکشت، در عطشش زاد شدم؟

2- نانوایی

یه عالمه ستاره رو ستارم نشسته

سفیدی رو سینش قلب منو شکسته

قلبم میگه ستارم تو قلب آسمونه

مسیرشو خداوند به دست من نبسته

بهش میگم عزیرم "وادی" عشق همینه

عاشق شدن آسونه رسیدنه که سخته

3- امروز

تن یخ زدتو بسپار به دست نوازش های نرم و پر حرارت

بزار دستام عبوری داشته باشه از اون دشت عزیز و پر طراوت

عبور از دشت زیبای تن تو، عبور از بهترین باغ بهشته

زمان مرگ من شاید رسیده، تو اوج لمس تو این رو نوشته

چه زیبایی! چه رویایی! چه قدر قلبم اهورایی

روی هر شاخه ی این باغ، ستاره داره، لالایی

بخواب قلبم، بمیر اینجا، در این دشت پر و زیبا

تو جایی بهتر از اینجا، نمی یابی در این دنیا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد