خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...
خاطرات یک درخت...

خاطرات یک درخت...

حس نوشته هایم...

مرز شکار!

پشت گوشت را دیده ای؟

پشت گوشت را دیدم،

بوییدم،

بوسیدم،

گزیدم،

ناله هایت باشکوه بودند...

تسخیری تا مرز شکاااار!

چال گونه

ای  فاتح آرامشم، توو قلب این خونه
ای کاشف  زیبایی نقشیده بر گونه
ای اولین، ای آخرین ای تک درخت عشق
 این  خنده ی گونه به توست، بر سبک وارونه

تسخیر

غرق در تنگنای تنم

در اشک خود تسخیر شد

بی هیچ شکار!

تویی بارش!

تو آرامش

تو آسایش

تمام تن، تو را خواهش

اگر جانم بیابان است

تویی شبنم، تویی بارش

مهربانی عمیق!

انگشتانت قابل ترین ساحرانند
چه
در هجوم نوازشگر به دشت موهایم
لذت را به چنان اوجی رساندند
که تنها آرزویم توقف زمان،
که تنها آرزویم تسلیم دایمی هجوم سحرآلود سرانگشتانت بود،


.....


لبانت بی تکرارترینند،
چه
در هر بوسه،
در هر تلاقی عمیق،
در هر مکش شیرین زبان آلود،
در هر گزش ریز عاشقانه،
اوج لذتشان
قله هایی بلند و بلندتر بود
فرودی نبود
همه فراز...فرازتر...
شاید تا بینهایت خدا...


نگاهم چه خوب فهمیده بود:
"لب های زیبا با طعم رویا"
آری طعم رویایی حقیقت داشت!


.......


سینه هایت آآآخ
سینه هایت که از من دریغشان کردی،
که هجوم پلنگانه دستانم پرده حجابشان را نتوانست بدرد
که صد افسوس
لبانم تن لختشان را نچشید
که هیجان داغم به هیجانشان نرسید
بلندی های پنبه گونی هستند
که صعودشان دستانی پر قلب و تپنده می خواهد


دستانم پر قلب و تپنده بودند،
پلنگانه رسیدم، اما تو حجاب را نکشیدی
تو دریغم کردی
دررریییغ....


.......


آن ممنوعه
آن آرام
آن مهربان
آن شکوه
آن شرم
آن نهایت هیجان بی تابیم
آن نفوذ
آن دریچه تلاقی
آن لذت عبور
آن نهایت لذت تو را داشتن
آن قدیس


.....


که نه حضور
که نه عبور
که نه.....
که نوازشش را از من دریغ کردی


شاید که روز دیدارمان ممنوعه بود
شاید که نوازشش را حقم ندانستی!


دستان نوازشگرم پرقلب و تپنده بود!

.....


دستهای مهربانت
لب های بی تکرارت
با آن مهربانی عمیق و متناوب.....

..........................

شکارم کردی
دو بار
گرچه من شکارچی ام
و تو شکااار


.....


پلنگم مرررد
و در من شیری زاییده شد
قوی
مهربان
و پرتر از تمنای تو....